گلسا جون ما

...

امسال سیزده بدر خیلی خوش گذشت هوا عالی شما هم عالی تر از پارسال چون بزرگ شدی ودیگه بدون ترس بیرون اوردمت ۰(سرما خوردگی و آلودگی وبقیه مسایل ..... ) اینجا سر باغ باباجون اصغر اومدیم به هاپو کوچولوها غذا بدیم نمیدونم عکس اونا چرا نیست ...

گلسا درحال شیرجه بازی با بابایی که کلت نیوفتاد فقط بابا رو له کردی از بس  خندش گرفته بود که اصلا نمیتونست بهت بگه بسه دیگه نپر دخملی دیگه چیکار کنیم       موقع پریدن قیافت مثل عکس روی بلوزت میشد ...عجب صحنه ای     ...

رفتی تو کمد واین تیشرتو که واسه الانت نیستو پوشیدی الان دیگه موقع هر دقیقه لباس عوض کردنته  بازم در حال رقص اینجا داری به اهنگ اشاره میکنی ...

دیدیم هوا خیلی خوبه اومدیم کنا دریا ولی چون خیلی باد میزد اومدیم یه جایی که کمتر باد بزنه   ...

  با عمو مهدی اینا اومدیم سر باغ   بدشم شب اومدیم خونه یه پیتزای خوشمزه درست کردیمو خوردیم   ...

وقتی این تکنولوژی مانع از بازی های خوب قدیمی میشه چنان رفتین توی حس بازی اصلا حواستون به دور و برتون نبود ...

بعداز یه روز سخت و پر کار وبازی های فراوون با فامیلا امیرعلی و صبا جون وستایش جون ورضا و بقیه و کلی رقص وبعداز رفتن مهمونا وبا کلی قرررو نق فراوون این طوری خوابت برد وبعد از ٤٥ دقیقه خواب دوباره برامون مهمون اومد وشما هم که خوابت کامل نشده بود از بغل من پایین نمیومدی  وای که از دست تو دختر بلا ...

عشق مدرسه چپ میری راست میری میگی می خوام برم مدرسه البته کیف روی کول واماده   .   ...