یلدای امسال بابایی پیشمون نیست (برای یه مسافرت کاری 12 روزه) وما امسال و تنهایی جشن یلدا میگیرم وبه یاد بابا جون هندوانه می خوریم البته بابایی اونجا با دوستاش هندوانه می خوره و فال حافظ می گیره من و گلسا جون دوست داریم بابایی و دلمون خیلی خیلی برات تنگ شده اینم هندوانه بابا و دخمل ...
روز قبل داشتی برنامه سنجد و میدیدی بابایی گفت میخوای برات سنجد بخرم شما هم از خدا خواسته گفی بله .بابایی هم که داشت از مغازه می اومد خونه برات تین کلاغ رو خرید چون سنجد نداشتن . مبارکه عزیزم آی نوکمو کندی دختر ...
بالاخره دیگه دخترم خانمی شده برا خودش دیگه پوشک نمی پوشه .جیغ دست هوررررررا بعداز کلی .......... بالاخره دیگه یاد گرفتی که هر وقت جیش داری به مامان بگی جالب اینجاست که پ... رو بهتر میگی وای که چقدر خوشحالم انگار یه بار بزرگ از روی شونه هام بر داشته شد البته یه وقتایی یادت میره بگی و زیرابی می ری ولی اشکال نداره شانسی که میارم همش رو سرامیک ترتیب قضیه رو میدی ...
گلسا خانم آشپز می شود . دیگ و قابلمه هاتو گرفتی توش لازانیا ریز کردی وبعدشم گذاشتی روی اجاق . خدارو شکر بلد نیستی هنوز گازو روشن کنی وگرنه باید پلاستیک به خورد ما میدادی ...