گرگان
پنجشنبه صبح مامانی زنگ زد که بیا بریم گرگان خونه الهه ومنم از خدا خواسته قبول کردم وبابایی رو تنها گذاشتیم و رفتیم گرگان چون هوا هم به شدت سرد بود وبارونی بابایی هم گفت برید خونه باشین حوصلتون سر میره بالاخره رفتیم اونجا به شما که خیلی خوش گذشت روزاول که از از ذوق هی بالا و پایین میپریدی و میرقصیدی وهمه جاسرک می کشیدی وروز دوم غروب رفتیم پارک محمد آقا فامیل عمو دانیال اینا خیلی بزگ بود همه وسایلش رو سوار شدی اونم مجانی وای که چقدر کیف داشت تازه بعضی از بازی ها رو دو بار سوار شدی
ااااوا کله پو نیافتاد که ای بابا
بعداز این پارک رفتیم یه چرخی توی پاساژ زدیم شما یه کیف خریدی برای خودت که عکسش توی پست پایین هست اینقدر از این کیفا دوست داری که حد نداره
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی