ستون
برای ٢ ثانیه به این ستون چسبیده بودی تا رفتم ازت عکس بگیرم اومدی پایین جلل خالق ...
نویسنده :
مامانی الهام
17:16
مهمونی برای عروسی
دیروز غروب زن دایی مامان زنگ زد یه مهمونی به مناسبت عروسی طیبه جون دختر دایی مامان برگزار کردند کلی همراه مامان آرایش کردی نگاه : ریــــــــــــمــــــــــــــــــلـــمو با رژمــــــــــــو نـــگـــــــــــــــــــــاه : اونجا که رفتیم دوربینو یادم رفت ببرم( با گوشی جدیدم عکس گرفتم کابل ونرم افزار میخواد که به کامپیوتر انتقال بدم سر فرصت این کارو حتما میکنم کلی عکس دارم .) اول نشسته بودی من که پا شدم شما هم پا شدی برای نی نای نی نای تا اخرین لحظه وسط بودی حتی زمانی که لباس تنت کردم که بریم از توی راه پله دستات وباسنت رو دست من می چرخید قــــــــــــــربونت بشم من دختر دایی سمیرا و دختر دایی زهرا ادات...
نویسنده :
مامانی الهام
12:26
بازی های دخترعمو وپسرعمو
خونه سازی باپشتی وخوابیدن در آن . خدایا شکرت دیگه حرفی برای گفتن ندارم ...
نویسنده :
مامانی الهام
12:23
خودم میخوام ......
خیلی علاقه داری دهنکسی غذا بدی مثل این ..... مثل من که وقتی دارم بهت غذا میدم با باز شدن دهن شما دهن خودمم باز میشه اینجا برای شما هم اتفاق افتاد ...
نویسنده :
مامانی الهام
12:20
عروسی طیبه جون دختر دایی مامان
یعنی از اول تا آخر وسط بودی خستگی ناپذیر من .بوووووووووووووس گلسا خانم در حال برداشتن تخم مرغ البته در حال انتخاب آهــــــــــــا پیداش کردم این یکی خیلی خوبـــــــــــه اینم با دسته گل عروس خانم ...
نویسنده :
مامانی الهام
11:03
صبح که از خواب پا میشم
مسقیم میرم سر وقت مامان میگم شین شین میخوام مامانی هم با چشمای خواب آلود برام شین شینمو می اره ومیخورم وقتی هم تموم شد مامانیم به امید یه چرت کولوی دیگه میره ولی هههههههههههه من نمیزارم مامانی پا شو برنامه روزانه من رو اجرا کن دیگه , بازی با من مامانمم پامیشه ................ دوستت دارم عزیزم نی نی کوچولوی من ...
نویسنده :
مامانی الهام
10:56
بدون عنوان
بازم خونه مامان جون
امروزم رفتیم خونه مامان جون بعبعی گرفتن هم دوست داشتی بهش دست بزنی هم می ترسیدی فدای اون چشمات که با چه ترسی داری بهش نگاه میکنی اینجا مامانی می خواد یه کار کنه که شما نازش کنی ولی نشد ...
نویسنده :
مامانی الهام
22:59