گلسا عسلیگلسا عسلی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

گلسا جون ما

خونه مامان جون اتی

امروز رفتیم خونه مامانی عیادت  خاله فاطمه آخه (خاله مامان ) آنژیو گرافی کرده بود اومد خونه مامان جون که ازش مراقبت کنه وهمه برای ملاقاتش اومدن اونجا الیسا جون ومامانش و خاله هاشم اومدن  (دختر دایی مامان )اولش شما با هیچ کس حرف نمیزدی ولی کم کم دیگه راه افتادی با الیسا جون کلی بازی کردی اینم عکستون ...
22 مهر 1392

cd های عزیزم

cd های عزیزم دوستون دارم وهر چقدر ببینمتون سیر نمیشم ومامان وبابا هم هر چقدر بگن بسه دیگه خسته شدیم هیچ فایده ای نداره نگران نباشید تمام هواسم بهتون هست که یه وقت مامان بابا غیبتون نکنند ...
21 مهر 1392

دور زدن توی یه روز خوب

دیروز صبح یعنی جمعه ٩٢/٧/١٩ ساعت ٨.٣٠ بیدار شدی وطبق معمول من رو هم بیدار کردی و گفتی شین شین میخوام برات اوردم وخوردی بعدش گفتی مامان باب افنجی ( باب اسفنجی) بزار یه cd برات گرفتم شهر ممنوعه بالای 40 بار دیدیش هر بارم برات جذابیت اول رو داره ما  که دیگه حالت ........ گرفتیم  بالاخره برات گذاشتم ولی بازم ول کن نبودی هی دستمو میگرفتی هر جوری بود منو از خواب نازم بیدارکردی ای شیطون بلا ساعت 9.30 دیدم هواخیلی خوبه گفتم بریم لباستو عوض کنم بریم بیرون شما هم  با ذوق گفتی پارک  همون لحظه گیر دادی حاظر شیم هیچی دیگه امادت کردم بعدش صبحانه ودیدم بابایی بیدار نمیشه بهت گفتم برو بابایی رو بیدار کن بریم شما هم رفتی بالا سر با...
21 مهر 1392

گردش

امروز یعنی ٩٢/٧/١٨ با عاطفه جون و پسرش وعارفه جون دخترخاله های بابایی رفتیم بیرون یه دوری زدیم شما وامیرحسین جون با هم خیلی دوستای خوبی هستین و بازی میکنین . وقتی رفتیم خونشون با امیرحسین شروع به اختلاط کردین   مامان امیرحسین داشت لباسش رو عوض میکرد گلسا : (اباس) بوپوش میخوام بیریم امیرحسین :پارک گلسا :اره پاک(پارک) من اباس(لباس) پوشیدم امیرحسین :منم توپ دارم گلسا : باسه (باشه ) توی ماشین فقط اهنگ دارم میام پیشت باید بزاریم واهنگ بگو منم دوست دارم سامی رو هم خیلی دوست داری وباهاش می خونی سامی:بگو منم گلسا دوست دارم سامی:محال تنهات گلسا :بزارم سامی : تووصله گلسا: جون م...
19 مهر 1392

مهمان

دیشب دوست دوران دانشجویی مامانی  سونیا جون با شوهر و دخترشون رها جون از محمود اباد اومدن خونمون  اولش طبق معمول شما یخ داشتی بعد کم کم یخت واشد واخ موقع رفتن مهمونا تازه به رقص اومدی وکلی با رها جون بازی کردین    سونیا جون زحمت کشید و یهنینی تاب خوشگلم برات اورد البته برای عروسکات  دستش درد نکنه صبح که از خواب بیدار شدیم اول گفتی شین شین (شیر) میخوام باهم رفتیم توی اشپز خونه من موندم وشما اومدی توی اتاق با شیرت که اومدم توی اتاق دیدم خودت رفتی رو صندلی نشستی و داری به میوه ها وبهتره برم سر اصل مطلب به خیارا نگاه مکنی ...
18 مهر 1392

جنگل های جاده سد

    گلسا خانم و دست جونش چقدر بازی کردن بابایی در حال شکار کردن قورباغه وووووووووووووووووووووووووووووووی بیا عزیزم بیا دستتو بشورم قورباغه شکار شده توسط بابایی توی این رود خونه همه ی چیزای جالب که برای شما سوژه باشه بود از جمله خرچنگ و .. ماهی و... یه عالمه قورباغه اینم عکس خرچنگ البته ماهی هم هست ولی دیده نمیشه در حال موشکافی خرچنگه  بیچاره یه چوب گرفتی دستت و این حیوونای بیچاره رو هی انگولکشون می کردی اینم الاکلنگ سواریییییییییییییییییییییییییییییییییی دیگه دور زدن امروزمون هم کامل کامل شــــــــــــــــــــد وخ...
18 مهر 1392