بدون عنوان
خانم معلم داره به مامنی و بابایی درس یاد میده. مامانی اجازه گرفت که بره اب بخوره وبرگرده وازت چند تا عکس بگیره بابایی بهت گفت : اجازه خانم معلم بعدش به بابا گفتی : نه , منخانم معلم نیستم خان دکترم . قربونت بشم من که می خوای دکتر بشی این روزا هی به میگا : میخوام بلم مدسه ماهم بهت میگیم می خوای بلی چی کار کنی وشما هم می گی می خوام ددتر ( دکتر بشم) ا ینجا هم خام معلم خسته شد رفت بالای میز نشست ...
نویسنده :
مامانی الهام
18:35
گرگان
پنجشنبه صبح مامانی زنگ زد که بیا بریم گرگان خونه الهه ومنم از خدا خواسته قبول کردم وبابایی رو تنها گذاشتیم و رفتیم گرگان چون هوا هم به شدت سرد بود وبارونی بابایی هم گفت برید خونه باشین حوصلتون سر میره بالاخره رفتیم اونجا به شما که خیلی خوش گذشت روزاول که از از ذوق هی بالا و پایین میپریدی و میرقصیدی و همه جاسرک می کشیدی وروز دوم غروب رفتیم پارک محمد آقا فامیل عمو دانیال اینا خیلی بزگ بود همه وسایلش رو سوار شدی اونم مجانی وای که چقدر کیف داشت تازه بعضی از بازی ها رو دو بار سوار شدی ااااوا کله پو نیافتاد که ای بابا بعداز این پارک رفتیم یه چرخی توی پاساژ زدیم شما یه کیف خریدی ب...
نویسنده :
مامانی الهام
18:32
خونه خاله کدوم وره
خونه خاله . وخاله داره کوکو درست میکنه و شما داری نگاش می کنی نگاه چجوری داری نگاش می کنی جمعه صبح رفتیم بندر ترکمن اونجا کلی دور زدیم هیچی نخریدیم به غیر عمو فردوس برای شما و یه چتر خوشگل هردو رو بابا جون برات زحمت کشید اینم عمو دانیال شیطون که تند تند اومد پیشت نشست ...
نویسنده :
مامانی الهام
18:30
کیف
پنجشنبه رفتیم خونه خاله الهه گرگان . برات یه کیف خریدم اینقدر دوست داشتی که از توی مغازه بهم گفتی که بزارش پشتم وت اخر روی کولت بود این توی خیابونه ...
نویسنده :
مامانی الهام
18:24
بدون عنوان
این جا گیر دادی که حتما این بلوز استین کوتاه رو تنت کنم اونم از روی یه بلوز دیگه ...
نویسنده :
مامانی الهام
16:55
یه عکس ازروز عاشورا
روز عاشورا باخانواده عمو مهدی اینا وخانواده عاطفه جون اینا رفتیم خونه دایی من . ...
نویسنده :
مامانی الهام
16:45
مراحل عزیمت به بالای کتابخانه
پله اول رو هواسم نبود رفتی بالا روی پله دوم نشستی و کارت رو شروع کردی . مرحله اول : اول گلدونو بر داشتی مرحله دوم : گرفتیش تو دستت .میترسیدم از دستت بیافته ازت گرفتمش . مرحله سوم : شرع به بالا رفتن به طبقه سوم شدی . حالت دهان کاملا حاکی از آن است که در حال انجام عملیات سنگینی هستی . مرحله چهارم : در حال فرود  ...
نویسنده :
مامانی الهام
10:01
بدون عنوان
مامان جون اتی زحمت کشید وبرات یه سر بند وزنجیر گرفت .مرسی مامان . از خواب بعدازظهر که بیدار شدی دیدی و سربندو برات بستم اومدی جلوی اینه ببینی خودتو .*** ایشالله امام حسین تمام بچه های دنیا رو سالم و وتندرست نگه داره .*** ...
نویسنده :
مامانی الهام
9:42